آنچه می خوانید ماحصل گپ و گفت خبرنگار حوزه با وی در مورد کتاب برگزیده تحت عنوان «فلسفه تربیت اسلامی» است که ترجمه کتابی از ماجد عرسان کیلانی است و مباحث مرتبط با آن است.
*لطف کنید و در ابتدا مختصری از سوابق و فعالیتهای علمی- فرهنگی خودتان بگویید.
بهروز رفیعی هستم متولد 1336. در فریدن اصفهان بدنیا آمدم. شرایط نامساعد مالی باعث شد تا از روستایمان به تهران مهاجرت کنیم در تهران زندگی کردم و تحصیلاتم را پی گرفتم؛ مدتی در مدرسه چیذر تهران طلبه بودم که انقلاب شد و وارد برخی ارگانهای انقلابی شدم شرایطی پیش آمد و مدتی رفتم معاونت سیاسی- عمرانی استانداری سیستان و بلوچستان و از آنجا به روستا برگشتم، بعد از یکسال فعالیت در امور تربیتی در حدود سال 61 که برادرم شهید شد، به قم آمدم و طلبه رسمی شدم. درسها را به سرعت و طی چند سال گذراندم.
در طول دوران تحصیل هم بناّیی میکردم و هم کارگری. حدود دو سال در مدرسه رضویه دروس متوسطه حوزوی مثل مغنی و معالم را گذراندم اساتید مختلفی را درک کردم که اکنون از بزرگان حوزهاند.
چند جزوه درباره فلسفه اخلاق نوشته بودم که به سپاه بردم، بعد از دیدن آن جزوه از بنده دعوت کردند برای همکاری. از آن زمان، در آنجا مشغول به کارم و اکنون عضو هیئت علمی هستم. یازده کتاب از من چاپ شده که همگی سفارش بوده. تعدادی مقاله و تدریس ترجمه عربی به فارسی به شیوه جدید را برای رشتههای تخصصی اخلاق و تعلیم و تربیت کار کردهام.
*درباره کتاب مورد بحث که برگزیده کتاب سال هم شده توضیح دهید؟
نویسنده این کتاب اردنی است و تحصیل کرده آمریکا گرایشهای سلفی دارد، اما وهابی نیست.
این کتاب پیشنهاد پژوهشگاه به من بود و نسبت به سایر کتابهایی که درباره فلسفه تعلیم و تربیت نوشته شده تفاوتهایی در رویکرد دارد و دارای وجوه خاصی در نوع نگاه و منظر انتخابی است.
در کشف و تبیین فلسفه تربیت اسلامی، چند رویکرد وجود دارد؛ برخی معتقدند تعلیم و تربیت اسلامی را الزاما باید از فلسفه اسلامی استخراج کرد. برخی دیگر با این دیدگاه مخالفند و معتقدند که فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را الزاما باید از قرآن و سنت گرفت و هر یک هم دلایلی دارند، مثلا گروه دوم میگویند فلسفه، دانش بشری است پس طبیعا دارای خطا است و نیز اینکه در تاریخ هزار و دویست سالهای که فلسفه در اسلام رشد کرده، سه مکتب معروف مشائیان، اشراقیان و حکمت متعالیه وجود داشته است و همین هم باعث تفاوت در مکاتب فکری و نتایج مستخرج از آنها در حوزههای مختلف از جمله تعلیم و تربیت شده است.
به همین دلیل است که عدهای از فضلای ما در راه درافکندن طرحی نو در این حوزهاند، تا نسبت فلسفه را با کتاب و سنت به طور دقیقتر تعیین کنند و برخی معتقدند باید فلسفه جدیدی بر همین اساس بنا نهاد.
این مباحث نشان میدهد فلسفه اسلامی در واقع فلسفه ای است که به محل مناقشه و اختلاف برای ماخذ قرار گرفتن، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی تبدیل شده است و به همین دلیل تلاشهای قابل توجهی برای تولید و پدید آوردن فلسفه جدید، توسط افراد و مراکز علمی مختلف از جمله پژوهشگاه فرهنگ اسلامی آغاز شده است.
در کشور ما اشخاصی مثل دکتر سعید بهشتی معتقدند، برای تحریر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی باید از اول تا آخر فلسفه اسلامی را خواند، گروه دیگری بر این عقیدهاند که باید صرفا از کتاب و سنت، منشاهای اصلی تربیت و تعلیم اسلامی را استخراج کرد، در میان اهل سنت گرایشهای عقلانی کم است و با فلسفه مخالفند و حتی برخی از آنها معتقدند که جمع میان فلسفه اسلامی و معارف اسلامی، امری ناشدنی است، یعنی فلسفه اسلامی را بر چسب نا چسبی میدانند بر علوم اسلامی.
از جدیترین مخالفان فلسفه اسلامی، مکتب تفکیک است به سردمداری آقای محمد رضا حکیمی که این موضوع را مطرح کردهاند، گر چه در گذشته هم بوده است.
مولف این کتاب، فلسفه تربیت اسلامی (ماجد عرسان کیلانی) برای کشف و شناخت و معرفی تعلیم و تربیت اسلامی به کتاب و سنت استناد کرده است در میان اعراب سنی مذهب، برخی از آنها معتقدند واژه فلسفه را نباید در بین معارف اسلامی به کار برد.
در واقع مولف کتاب غیر فلسفی عمل میکند، در باب اینکه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی به چه موضوعی باید بپردازد، طبق نظر این گروه، جان کلام از فلسفههای غرب و نگاه غرب به این موضوع گرفته شده است، اصولا «فلسفه تربیت و تعلیم» دانشی صد، صدو پنجاه ساله است لذا جدید است و در جهان اسلام به تقلید از کتابهایی از انگلیس و فرانسه به عربی ترجمه شده است، این افراد به انجام کشف و تالیف فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی از منابع غربی برآمدهاند.
یک دانشمند عراقی به نام جمالی که از مخالفان حکومتهای عراق بوده و به مراکش هجرت میکند و برای دانشجویانش در آنجا درس فلسفه تربیت اسلامی برقرار میکند. این کل پیشینه فلسفه تعلیم و تربیت در جهان اسلام است که در کشور ما این موضوع پس از انقلاب مطرح شد.
عربها چون گرایشهای غیر فلسفی دارند، حتی بعضا معتقدند نباید از عنوان فلسفه هم استفاده کرد، لذا کتابهایی هم که نوشتهاند گرچه ساختار و محتوای فلسفی دارد، اما عنوان فلسفه را ندارد و از واژههایی چون «منهج» و «نظام تعلیم و تربیت اسلامی» استفاده کردهاند.
برخی برای فرار از واژه فلسفه از واژه نظریه استفاده کرده اند.
در فلسفه (تعلیم و تربیت) که بخشی به مبانی میپردازد و مبانی هستی شناختی را مورد بررسی و پژوهش قرار میدهد غربیها برخی از مبانی فلسفه را به صورت روابط مختلف بررسی میکنند. گرچه در فلسفه سخن از گزارههای اخباری است و نه تجویزی، ولی در این نوع مبانی هستیشناسی، گزارهها رابطه تجویزی پیدا میکنند. رابطه انسان با خدا، طبیعت، انسانهای دیگر و با خویشتن.
مولف این کتاب از این دیدگاه استفاده کرده و از هستی معرفت و ارزششناسی به این موضوع پرداخته است.
یکی از بدعتهای کار این نویسنده، نقد فلسفه تعلیم و تربیت غرب از دیدگاه نظریهپردازان غربی است.
در مجموع علت شکست فلسفههای تعلیم و تربیت در غرب و زایش فلسفههای جدید را مبتنی بودن آنها بر نگاههای غیر الهی و گرایشهای غیر آسمانی این فلسفه ها میداند.
در غرب فلسفه تعلیم و تربیت را از فلسفه بر میگیرند، حال اگر نگاه، نگاه مادی و غیر الهی باشد به نوعی و اگر ماتریالیستی یا کمونیستی یا... باشد به نوعی دیگر و اگر الهی باشد، هم به نوع دیگری اتفاق می افتد. و در هر یک از فلسفههای مادی، نوعی از رویکردهای غیر آسمانی در فضای فلسفه تعلیم و تربیت نفوذ یافته و همین امر هم باعث شده از کارآمدی آن بکاهد و بیاثرش سازد و همین امر باعث ایجاد بحران در نظام تعلیم و تربیت غرب شده و نظام فکری این جوامع را با فروپاشی روبرو ساخته.
یکی از موارد آن فروکش کردن و نبودن اخلاق در میان تحصیلکردگان در فضای دانشگاهی کشورهای غربی است که در آنجا از فساد اخلاقی در میان این گروه در غرب پرده برداشته میشود و مثالهای زیادی که در این زمینه در غرب رخ داده و عدم توفیق غربی را در برداشته، چون به فلسفههای غیر الهی و مادی توجه دارند.
به همین دلیل نویسنده این کتاب کوشش کرده در اثر خود از متن قرآن و سنت برای استخراج فلسفه تعلیم و تربیت بهره برد البته نه با نگاه مادی.
*چقدر در این امر موفق بوده است؟
نسبت به کتابهایی که در میان اعراب در این حوزه نوشته شده است موفق بوده.
ضمن اینکه نویسنده این کتاب نسبت به تشیع هم با رویکرد مثبت و خوبی ورود مییابد و مثلا نسبت به حضرت ولیعصر(عج) با احترام و بزرگی یاد میکند، به روایات حضرت امیر(ع) استناد میکند و خودش هم میگوید، پس از اینکه در آمریکا تحصیل کردم شش سال هم در عربستان «صحاح» سته را درس گرفتم با این وصف نسبت به تشیع و بزرگان این مکتب احترام و توجه خاص دارد.
*درباره خود کتاب توضیح دیگری هست؟
فن ترجمه کتب توجه از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم وارد عالم اسلام شد، شخصی مثل جاهز که اهل بصره بود معتقد بود ترجمههایی که از یونانی به غربی انجام شده، مورد اعتماد نیستند، چرا که به زبان مبدا آگاه نبودهاند و نیز در موضوع هم تخصص نداشتهاند.
من سعی کردم در ترجمه، اصول ترجمه را رعایت کنم و ضمن پایبندی به زبان مقصد و مبدا تلاش کنم مفاهیم مدنظر مولف را حفظ کنم و البته از زبان و بیان سلیس و روانی استفاده کنم.
مولف در این کتاب گاهی به دانستههایش بسنده کرده و هنگام ارجاع به متن اصلی مثلا قرآن مراجعه نکرده شیوه من این است که همه ارجاعات را تطبیق دهم و همین امر هم باعث شده در آثار ترجمهای ایرادهای زیادی را کشف و اصلاح کنم.
در تجربههایی که من در امر ترجمه داشتهام با این موارد بسیار روبرو شدهام همین امر هم باعث کشف و اصلاح خطاهای زیادی شده است.
*فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را میتوانید موجز و مختصر تعریف کرد؟
در این حوزه سخنها بسیار است، نه تنها در مورد فلسفه تربیت و تعلیم بلکه درباره خود تعلیم و تربیت.
اساسا غالبا نظریهپردازان معتقدند نمیتوان بر ترجمه واحدی از تعلیم و تربیت دست یافت با این حال تلاش شده است تعریف کاملی از این گزارهها انجام گیرد.
مثلا علامه مطهری معتقد است (در کتاب تعلیم و تربیت اسلامی) که تربیت شکوفاسازی و قابلیت بخشیدن به استعدادهای متربی است و همین تعریف در آثار فارابی هم آمده است.
یا ابن سینا هم تربیت را کما بیش به معنای شکوفا ساختن استعدادها معنا کرده است و اینکه استعدادهای خدا داد در شخص را شکوفا کنیم.
تعلیم و تربیت اسلامی شکوفا ساختن همین استعدادها در محیطی است که قرآن و سنت اقتضاء میکند یا سازگاری این شکوفایی با قرآن و سنت.
چرا که در غرب هم همین شکوفا سازی رخ میدهد منتها با رویکرد مادی و نه با رویکرد الهی، مثل کاری که «فروید» در غرب انجام داد و فلسفه و تعلیم و تربیت را در غرب نه با نگاهی دینی و آسمانی بلکه با رویکردی انسانمحور مادی و اومانیستی تبیین نمود.
در واقع در این کتاب ما با منبع و افقی روبروییم که خطا و خلل در آن راه ندارد و از متن قرآن و سنت برگرفته شده است
در حالی که فلسفه مادی غرب باعث سرخوردگی انسان میشود و حتی کل فلسفه غیر غربی هم به این دلیل که ما حصل تفکر بشر است، پس دچار خطا و نقصان میگردد و نمیتواند منبعی صد در صد قابل اطمینان باشد، پس باید با رجوع به متن قرآن و سنت به منبعی اصیل رجوع کنیم که ماهیت و حقیقت ثابت دارد و در این مورد البته منظور سنت مقبول و صحیح است، در طول تاریخ موارد متعددی بوده است که فلاسفه پس از عمری متوجه اشتباه در تفکر و رای خود شدهاند و این گویای این است که فلسفه اسلامی حتی نسبت به قرآن و سنت هیچ برتری ندارد که بخواهیم برای دریافت فلسفه تعلیم و تربیت به فلسفه اسلامی رجوع کنیم.
وانگهی هر یک از مکتبهای فلسفه، تفکرات اندیشهای و مشربی دارند که در نتیجه وجود همه آنها اختلافات زیادی وجود دارد، ما باید به کدامیک رجوع کنیم؟
*آموزههای تربیتی در ساخت و شکوفایی سبک زندگی اسلامی ایرانی ما تاثیر دارد؟ آیا شما اساسا به مقوله سبک زندگی اعتقادی دارید؟ نقش فلسفه تربیت اسلامی را در این حوزه چه میدانید؟
نقش فلسفه تربیت، تشریح تربیت است ویژگیها و تعاریف و مبانی فلسفی و اهداف و اصول و روشهای حاصل از آن را توضیح میدهد. هر روشی از تعلیم و تربیت به یک فلسفه منتهی میشود.
این روند از تعریف مبانی فلسفی شروع میشود تا میرسد به حوزهها و ساختهای تعلیم و تربیت.
حتی اگر برای یک نظام تربیتی، فلسفهای تعریف نشده باشد حتما آن نظام تربیتی، فلسفه دارد چرا که این فلسفه مانند روحی در کالبد روشهای تربیتی مستقر است.
به همین اساس است که ادعا میشود فلسفه، هنر تعلیم و تربیت را کشف کرد و نه وضع. مثل اصول تعلیم و تربیت که از راههای مختلف مثل قرآن با سنت، فلسفه، ادبیات، فرهنگ عامه یا... کشف میشود.
به همین دلیل رهبری هم در تبیین فلسفه تعلیم و تربیت توجه و تاکید داشتند و آیتالله مصباح را لایق این اقدام دانستند و ایشان هم گروهی را متکفل این امر کردند که تلاشهای در خوری را در این حوزه در بخشهای مختلف به انجام رسانده است.
پس هر تربیتی مبتنی و متاثر از فلسفه ای است که بر آن بنا شده است.
ضمن اینکه تعلیم و تربیت در طول تاریخ اسلام و در صدر تاریخ اسلام هم مبتنی بر اصول و روشهایی بوده گرچه عنوان «فلسفه» را نداشته است.
چه در جامعه غربی و چه در جامعه اسلامی، اصولی برای روشهای تربیتی مبتنی بر فلسفه فکری و اندیشگی وجود دارد و به طور کلی نگاه و منظر کلی حاکم بر این ایدئولوژی همین فلسفه است.
مثلا در غرب میگویند، طبیعت مثل یک فاحشه است که باید استفاده کنی و بعد به کناری بیاندازی.
ولی در اسلام حضرت رسول(ص) میفرمایند«طبیعت مادر است» پس از اینجا میتوان تفاوت این دو نگاه و این دو فلسفه را نسبت به امر تعلیم و تربیت در نوع رابطه انسان با جهان اطرافش و مثلا با «طبیعت» متوجه شد و رویکردهای مختلف فلسفههای مختلف تربیتی را سنجید.
بر اساس قرآن، رابطه انسان با دیگران مبتنی بر عدل و احسان است، اما سوال اینجاست که آیا در جامعه ما مبنای رفتار مردم با یکدیگر در فضاهای مختلف اجتماعی همین عدل و احسان است؟
مسلما نه! پس سبک زندگی و رفتار امروزی را می توان در مقایسه با تعلیم و تربیت اسلامی سنجید و مشاهده کرد که مبتنی بر منظر و مبنای اسلامی نیست.
*با مبانی فکری دین اسلام و ارزش های تربیتی آن، چرا سبک زندگی ما آنگونه که باید اسلامی نیست؟ چرا؟ حلقه مفقوده میان این مبانی نورانی و سبک زندگی مردم جامعه چیست؟
این نکته را باید در نظر بگیریم که اصولا تلاش چندانی نشده است که تربیت و تعلیم اسلامی در جامعه بیان شود این ادعا سخن گزافی نیست، گرچه شاید خیلی دقیق نباشد سوالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا در زمان حکومت حضرت رسول(ص) همه جامعه به طور کامل بر اساس تعلیم و تربیت اسلامی ارشاد و هدایت شد؟ میبینیم که نه. پس امر کاملا نسبی است و باید آن را از منظرهای مختلف سنجید.
* ولی بالاخره یک برآیند کلی هم میتوان از جامعه به دست آورد که آیا جامعه اسلامی است یا خیر قبول دارید؟
خیلی دشوارتر است این امر، ببینید جملات بار دارد و بیان و اثباتش نیازمند چیزهایی مختلف است، مثلا کسی که پای ماهواره مینشیند در عین حال که عیبی اینچنینی دارد، ممکن است نماز بخواند برای امواتش خیرات بدهد و... پس نمیشود گفت گسسته هستند.
در فلسفه تعلیم و تربیت باید رابطه انسان با خدا، قیامت، طبیعت،انسان و خویش و حتی شیطان، درست درک و تبیین شود و میزان پایبندی نسبت به آن هم سنجیده شود و این مطلق نیست بلکه نسبی است، چرا که اگر مطلق بود باید میگفتیم که مردم کفر میورزند در حالیکه اینگونه نیست و مردم کافر نیستند.
ما اکنون در یک دنیا به مثابه دهکدهای کوچک زندگی میکنیم و دنیا کاملا «باز» شده و انسانها در محیط کاملا متفاوتی از گذشته زندگی میکنند با موقعیتها و تصاویر مختلف از منظرههای گوناگون.
غربیها با استفاده از رسانههای مختلف و پردازش مفهوم مثلا زیبایی، آنگونه که خود میانگارد و سیاستگذاری میکند، فضا را جوری برای مخاطب رقم میزند که تصورش از حجاب مخدوش و مواجههاش با زیبایی ظاهری، کاملا دچار تغییر شود، این مسئله از مقایسه میان زیبایی زن عریان غربی و زن محجبه دینی آن هم با تصویر خاصی که رسانههای غربی از زن محجبه به تصویری میکشند پدید میآید و در ذهن مخاطب یک «جمع» میان «چادر» و مخالفت با زیبایی پدیدار میشود که دقیقا نتیجه سیاستهای شیطانی رسانههای غربی است.
اینها همه بر میگردد به سیاستهای کلی که در نظام تعلیم و تربیت بر مبنای اسلامی یا غیر اسلامی بنا شده است.
ما باید تلاش کنیم با برنامهریزی، فرهنگ عمومی را به سمت سبک زندگی اسلامی هدایت کنیم. این در واقع نظام تربیت و تعلیم عمومی غیر رسمی است که بسیار موثرتر از تعلیم و تربیت رسمی است و مبتنی بر «تربیت» است بر خلاف نظام رسمی که بر «آموزش» بنا شده است.
اگر بنا باشد آسیبشناسی کنیم نظام تعلیم و تربیت عمومی مراکزی مثل صدا و سیما را باید بر چه نهادها و حلقههای مفقوده دیگری اشاره کنیم؟
در مرحله اول باید نقایص و ایرادها را بپذیریم و بعد با کار دقیق کارشناسی و فرهنگی در فکر رفع آن باشیم.
اما یکی از مسایل اصلی در این حوزه «یله» بودن و« مهار نداشتن» انسان است. نه به معنای بند زدن به دست، بلکه به معنای محدویت برای آزادی و حفظ آزادی فردی و اجتماعی یله بودن از همه مقیدات از کودکی تا بزرگی، یکی از نکات اصلی خطرزا و آسیبهای جدی جامعه ماست.
بچهای که یله و رها به هر جا میرود و هرکاری میکند دچار طغیان و آسیبهای فراوان میشود و اینها نتیجه محیطی است که فرد در آن رشد میکند.
بنابراین باید محیط رشد درست و اصولی و مبتنی بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را فراهم آوریم.
محیطهای تربیتی از خانواده تا مراحل دیگر باید اصلاح شود و بر اساس اصول و معیارهای اسلامی شکل گیرد.
* پارک، صدا و سیما و محیطهای دیگر اجتماعی مجموعا فضای ناامنی را برای خانوادههای مذهبی پدید آورده است چرا؟
صدا و سیما با سریالها و سینما با فیلمهایش در این حوزه بسیار موثر است، تجمل پراکنی رفاهزدگی، بیقیدی افراد و پاک نبودن محیطهای عمومی منجر به انزوای خانواههای مذهبی شده است به نحوی که شما دیگر نمیتوانید در پارک و سینما به همراه خانوادهتان حضور داشته باشید.
*نقش و وظیفه حوزه در این میان چیست؟
کسانیکه عالم دین ومعمم هستند، همه جا چشم مردم به آنهاست، اگر اسوه حسنه باشند، مایه آبرو هستند و مردم جان فدای آنها میشود این تاثیرپذیری از نمونههای برتر به خصوص حوزویان باید همواره مدنظر باشد و در نظر داشته باشیم که مردم به حوزویان به چشم دیگری مینگرند این لباس بیانگر هویت صنفی این شخص است و این فرد با یک آدم معمولی حتی اگر او تحصیلات عالی داشته باشد کاملا متفاوت است و مردم عمل یک روحانی را نه به شخص او بلکه به هویت منفی او بر میگردانند به این نکته که جان کلام هم هست باید به شدت توجه داشته باشیم.
*سپاس فراوان از حضور و همراهی شما و از اینکه وقت گرانقدرتان را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید.
نظر شما